تعلیم و تربیت
تَعْلیمْ وَ تَرْبیَت، آموزاندن دانش و پروردن جسم و جان شاگرد و رساندن وی به مرتبۀ متعالیتر. البته این تعریف بسیار کلی و به همان اندازه ناکارآمد است؛ زیرا چیستی دانشی که باید آموخته شود و تعیین مراتب فروتر و فراتر به چگونگی نگرش انسان به خود و جهان اطراف بستگی دارد.
I. در ایران باستان
بر اساس منابع تاریخ روایی ایران، آموزش و پرورش قدمتی همچند بشریت دارد. آوردهاند که نخستین آموزۀ اورمزد به مشی و مشیانه (اولین نمونههای انسان) آن بود که «... اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک داشته باشید و دیوان را ستایش نکنید» (بندهش، فصل 15، بند 6؛ قس: دینکرد، کتاب 7، فصل 1، بند 9)، این دو، کشاورزی و دعاهای متبرک ساختن محصول و دور کردن دیوان را از هدیش (ایزد نگاهبان اقامتگاههای روستایی)، و آهنگری و درودگری را نیز از ایزدان دیگر آموختند (همان، بندهای 11-14؛ قس بندهش، فصل 15، بندهای 13-16: دربارۀ شناخت آتش، جامه پوشیدن، غذا پختن و خانه ساختن؛ نیز قس: فردوسی، 1/ 22؛ بلعمی، 128).
در منابع دورۀ اسلامی غالباً از مشی و مشیانه یاد نشده (جز در مواردی نادر، مثلاً نک : حمزه، تاریخ...، 22)، و آموزش این حرفهها به روزگار پادشاهی هوشنگ منسوب شده است. در این میان دربارۀ آموزانندۀ کشاورزی به مردمان اختلافی قابل توجه به چشم میخورد که به قولی هوشنگ و به روایتی برادرش ویگرد بوده است (منابع این دو را در شمار پیامبران آوردهاند، مثلاً نک : همان، 26؛ مجمل...، 23). به روایت دینکرد، ویگرد بنیانگذار کشاورزی، و هوشنگ پایهگذار قانون فرمانروایی (دَهیُوبَدیه) بود (کتاب 8، فصل 13، بند 5، نیز کتاب 7، فصل اول، بندهای 16-17، کتاب 5، فصل4، بند 2). بیرونی نیز در الآثار الباقیه هنگام یادکرد بنمایۀ جشن تیرگان و خرم روز به همین نکات اشاره دارد (ص220-221، 225؛ قس ثعالبی، 6-7؛ نیز نک : مقدسی، 3/ 138؛ کریستنسن، 193، حاشیۀ 73). آوردهاند که مردمان بیرون آوردن آهن و مواد معدنی دیگر، بریدن درختان و خانه ساختن، کندن جوی و کاریز و آب رسانی، شکار، جامه ساختن از پوست حیوانات و... را نیز در همین روزگار آموختند (طبری، تاریخ، 1/ 168-169؛ حمزه، همانجا؛ بلعمی، 128-129؛ فردوسی، 1/ 29-30؛ ثعالبی، 5؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 5؛ مجمل، 33، 39؛ مقدسی، همانجا).
آوردهاند که تهمورث دیوبند، 7 گونه خط را که اهریمن بدکار نهان داشته بود، آشکار کرد (مینوی خرد، فصل 26، بندهای 21، 92؛ دربارۀ 7 خط ایرانیان، نک : حمزه، التنبیه...، 21-22؛ ابن ندیم، 13-14؛ نیز مسعودی، 19؛ یاقوت، بلدان، ذیل ریشهر؛ برای تفصیل، نک : تفضلی، «دبیره...»، جم ). به روایت فردوسی، دیوان به رسم زنهارخواهی، 30 گونه خط را به تهمورث آموختند (1/ 37؛ نیز نک : اشارات بسیار کوتاه طبری، همان، 1/ 172؛ بلعمی، 129؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 6 ؛ ثعالبی، 10، که گویند: تهمورث نخستین کسی بود که به خط فارسی یا پهلوی نوشت؛ نیز مجمل، 33). در روایتی دیگرگون، بوذاسپ(بودا) در روزگار تهمورث خط فارسی را آورد (خوارزمی، 36). ابن ندیم نیز آورده است که نخستین فرا گیرندۀ این فن، به قولی گیومرث، به روایتی ضحاک و به قولی دیگر جمشید بود که به ابلیس فرمان داد تا هر چه پنهان است آشکار کند، سپس ابلیس هنر نوشتن را به وی آموخت (ص12؛ نیز قس: اشارات بیرونی، همان، 220-221؛ طبری، همان، 1/ 169؛ نیز مقدسی، همانجا، به دبیری و خط نوشتن در روزگار هوشنگ). در روایتی افسانهوار که حمزۀ اصفهانی ( تاریخ،151-153) و ابن ندیم (ص 240-241) به تفصیل از کتاب اختلاف الزیجات ابومعشر نقل کردهاند و بیرونی (همان، 24) نیز بدان اشاره دارد، دربارۀ نجوم در روزگار تهمورث و نیز نه فقط نوشتن که از «تألیف و استنساخ آثار علمی» سخن به میان آمده است (برای مقایسۀ این داستان و افسانهای در سنت کهن بابلی، نک : ویندیشمان، 208-209).
منابع تاریخ روایی پیدایش برخی صنایع و حرفهها و بهویژه اهلی کردن حیوانات و دامپروری، ساخت سلاح و آموزش آن به مردم را نیز به تهمورث نسبت دادهاند (طبری، همان، 1/ 172؛ خوارزمی، 99؛ فردوسی، 1/ 35-36؛ ثعالبی، 8؛ بلعمی، همانجا؛ مجمل، 39).
دربارۀ آموزههای جمشید صرف نظر از اختلافهایی که پیشتر ذکر شد، منابع کموبیش با هم توافق دارند؛ جز آنکه بلعمی نکاتی بیش از طبری، و فردوسی و ثعالبی نیز چیزهایی بیش از این دو را یاد کردهاند (طبری، همان، 1/ 175؛ بلعمی،130؛ نیز فردوسی، 1/ 37-40؛ ثعالبی، 11-13؛ نیز نک : ابن ندیم، 238؛ مقدسی 3/ 106، 140؛ بیرونی، همان، 216).
چنان که گفته شد، گرچه در باب نخستین کسانی که حرفهها و صنایع نخستین را فراگرفته و به مردمان آموختهاند، اختلافها و تشتتهایی در منابع تاریخ روایی ایران به چشم میخورد، اما بیگمان این منابع در دو نکتۀ اساسی همداستانند: یکی اینکه سرچشمۀ این آموزهها ایزدی است؛ بدین معنی که این نخستین آموزگاران، به نوبۀ خود این حرفهها و دانستهها را از اورمزد یا از یکی از ایزدان فراگرفتهاند. آنان یا همچون مشی و مشیانه آفریدگانی مشمول عنایت ویژهاند یا به سان هوشنگ و ویگرد خود پیامبرند. در منابع دورۀ اسلامی هم برخی پیامبران، همچون ادریس، نقش واسطۀ میان خدا و این انسانهای نخستین را بر عهده دارند (مقایسه شود با داستان مشهوری که بر اساس آن به خواست خدا، قابیل به خاک سپردن برادرش هابیل را از کلاغی آموخت). نکتـۀ دیگر آنکـه همۀ این منـابع آموزههـای دینـی ـ اخلاقی را نخستین و مهمترین آموختههای بشر میدانند (مانند اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک، ستایشنکردن دیوان یا پرهیز از دروغ و ناراستی، نیایش ایزدان، متبرک ساختن حاصل دسترنج و جز آن). چنان که خواهد آمد، آموزشهای دینی و اخلاقی، در سراسر دورۀ پیش از اسلام مقدم بر همۀ شئون تعلیمی بود و ناگفته پیدا ست که با ظهور اسلام، این آموزهها نه تنها در ایران، که در سراسر جهان اسلام، اهمیتی دوچندان یافت.
روزگار هخامنشیان
شمار منابعی که به ترسیم سیمایی کلی از اهداف، شیوهها و سنتهای تعلیم و تربیت ایرانی در این روزگار کمک میکند، انگشتشمار، و این اندک نیز عمدتاً مبتنی بر گزارشهای نگارندگان یونانی است. در دو لوحۀ ایلامی مربوط به بیست و سومین سال پادشاهی داریوش اول (499قم) ــ که از نادر شواهد مرتبط با خواندن و نوشتن ایرانیان در این روزگار به شمار میرود ــ به «پسران ایرانی که به رونویسی متن مشغول بودهاند» اشاره شده است (هالوک، 871, 1137). این متن صورتجلسۀ تقسیم حبوبات به 29 و شراب به 16 بخش است. احتمالاً این پسران به آموختن خط میخی ایرانی مشغول بودهاند که تنها شمار اندکی از کاتبان آن را میدانستند و کاربرد آن نیز غالباً نگارش کتیبههای شرح پیروزی پادشاهان بوده است. ایرانیان چنان که مشهور است، در دستگاه دولتی خود دبیران بیگانه را به کار میگرفتند که بیشتر به آرامی مینوشتند و داندامایف بر آن است که در روزگار هخامنشیان بیشتر شهروندان بلندپایۀ ایرانی خواندن و نوشتن نمیدانستهاند و نوشتن در آموزش و پرورش استاندارد ایرانی نقش چندانی نداشته است (ص 178).
مطالب چند کتیبه و لوحۀ کموبیش مرتبط با این موضوع و اشارات نویسندگان یونانی در این باب حاکی از آن است که در این روزگار، هدف نظام آموزش و پرورش ایرانی، تربیت مردانی نیرومند، دلاور و پایبند به اصول اخلاقی (و از همه مهمتر راستگویی) بوده است (برای نمونه: کنت، 139-140 : کتیبۀ داریوش در نقش رستم). به گفتۀ هرودت (سدۀ 5 قم)، داشتن پسران بیشتر ــ پس از دلاوری در نبرد ــ مهمترین نشانۀ مردانگی هر ایرانی به شمار میآمد. پسران تا 5 سالگی تنها نزد مادران خود بودند و پدر آنها را نمیدید تا اگر کودک در این سالها بمیرد، از این پیشامد اندوهگین نشود. سپس از 5 تا 20 سالگی به پرورش آنها میپرداختند و تنها 3 چیز به آنان میآموختند: سواری، تیراندازی و کمانداری، و راستگویی (هرودت، کتاب I، بند 136). در کتاب آلکیبیادس منسوب به افلاطون نیز، توصیفی ستایشآمیز از آموزش و پرورش ایرانی و برتـری آن بر شیوۀ تعلیم آتنی آمده است (کتاب I، بندهای 120-123).
گزارش گزنفن (سدۀ 4قم) از چگونگی تربیت کورش، گرچه دستکم 200 سال دیرتر تنظیم شده است، اما میتواند تصویری از اهداف و شیوههای تعلیم و تربیت در ایران دورۀ هخامنشی بهدست دهد و اگر آنچه در قالب مکالمات میان کورش و پدرش دربارۀ شیوههای کهنتر تعلیم و تربیت آمده است، قلمفرسایی به شمار نیاید، میتوان گفت که نکاتی دربارۀ تعلیم و تربیت روزگاران پیشتر را نیز دربر دارد (کتاب I، فصل 2، بندهای 2-16 ، فصل 3، بندهای 15-18، فصل 5، بند 1، فصل 6، بندهای 12, 27-33؛ دربارۀ تعلیم و تربیت در مصر و بینالنهرین تحت تسلط هخامنشیان، نک : اُپنهایم، 204-209؛ داندامایف، 179).
روزگار اشکانیان و ساسانیان
ایرانشناسان بهرغم آنکه تاکنون دربارۀ آموزش و پرورش در روزگار اشکانیان هیچ سند معتبری بهدست نیامده است، به شباهت نظام آموزش و پرورش آن روزگار و دورۀ ساسانی رأی دادهاند. دربارۀ تعلیم و تربیت دورۀ ساسانی نیز اغلب اطلاعات به آموزش اشرافزادگان، روحانیون و نیز دبیران مربوط میشود (دربارۀ اختصاص داشتن یا نداشتن آموزش به اشراف زادگان، نک : ادامۀ مقاله). به نظر کریستنسن بیگمان بیشتر کشاورزان بیسواد بودهاند. دهگانان گویا عموماً مختصر سوادی داشتهاند، بسیاری از بازرگانان شهرها دستکم خواندن و نوشتن و شمار میدانستهاند، اما عامۀ مردم از حیث ادب و سواد بضاعتی نداشتهاند (کریستنسن، 416؛ تفضلی، «آموزش...»، 179). جهانگرد چینی، هیوئن تسیانگ (ح 629م) گوید: ایرانیان به فکر دانش نیستند و فقط به پیشۀ خود اشتغال میورزند (نک : بیل، II/ 278).
تفضلی (همانجا) بر آن است که گزارش فردوسی (5/ 495-496) دربارۀ به فرهنگیان سپرده شدن «داراب فرزند هما» گرچه بـه ظاهر به آخـرین سالهای دورۀ هخامنشـی مربوط میشود، در واقع نمایندۀ چهارچوب تعلیم و تربیت عصر ساسانی است. نخست آموزههای مذهبی یعنی خواندن اوستا و تفسیر آن زَند، سپس سواری، تیراندازی و نیزهاندازی و چوگانبازی (نیز ثعالبی، 394).
رسالۀ پهلوی خسرو قبادان و ریدگی را میتوان آیینۀ تمامنمای آموزش و پرورش اشرافزادگان و فرزندان خانوادههای طبقات نسبتاً بالای جامعه در پایان روزگار ساسانیان دانست. این رساله متن مکالمهای میان انوشیروان و جوانی است که در کودکی پدر خود را از دست داده، و از آن پس، پادشاه از خانوادۀ وی حمایت کرده است. در منابع دیگر از جمله شاهنامۀ فردوسی و تاریخ طبری نیز به توجه پادشاه ایران به تعلیم و تربیت بزرگزادگانی که یتیم شده بودند، اشاره شده است (مثلاً فردوسی، 6/ 222). انوشیروان این جوان را، پس از پایان دورۀ تعلیمات، میآزماید و از چند و چون آموختههایش میپرسد. در این رساله، افزون بر تأکید بر اهمیت جنگاوری و ورزیدگی جسمانی و تعلیمات متناسب با آن (نک : بندهای 11 و 12) ــ که در آموزش و پرورش روزگار هخامنشی نیز اهمیتی بسزا داشتــ و آموزشهای دینی (بند 9)، به عنوان مهمترین رکن تعلیم و تربیت دورۀ ساسانی، به این موارد نیز اشاره شده است: دبیری، خوبنویسی، تندنویسی، باریک دانشی، کامکار انگشتی و فرزانه سخنی (بند 10)، نواختن ساز، چکامه سرایی و رقصیدن (بند 13)، ستارهشناسی (در واقع اخترماری یا احکام نجوم؛ بند 14)، شطرنج و نرد باختن (بند 15)، آگاهی از نیکترین خوردنیها و نوشیدنیها (بندهای21-58) و جز آن (نیز نک : فردوسی، 6/ 214، 217، 222، 227، 368-370: اشاره به اهمیت ورزیدگی جسمانی و رزمآوری و البته دبیری).
عمومیت آموزش
داستان مشهور «انوشیروان و کفشگر» که فردوسی در ضمن نبردهای انوشیروان و روم بدان اشاره دارد (7/ 435-438)، برخی پژوهشگران معاصر را بر آن داشته که بر اختصاص تعلیموتربیت به طبقات عالی اجتماع در این دوره رأی دهند. حتى در قالب یک افسانه نیز بسیار سادهانگارانه خواهد بود اگر فرض کنیم که کفشگر تنها برای آنکه فرزندش فن دبیری به معنی خواندن و نوشتن و حساب کردن را بیاموزد، میخواسته چنین پول گزافی صرف کند؛ زیرا بیگمان مردی چنین دارا، برای رسیدگی به امور مالی خود، یا باید خود اینها را میدانسته است، یا دبیرانی زبردست در این امور را به کار میگرفته است. از پاسخ شاه میتوان دریافت که خواستۀ کفشگر ورود پسرش به طبقۀ دبیران و از آن مهمتر راه یافتن به جمع دبیران دربار بوده است (هر چند چنانکه از منابع برمیآید، حتى راه یافتن به طبقهای بالاتر در شرایطی ویژه و البته دشوار، ناممکن نبوده است) و چنین مینماید که به فرهنگستان فرستادن فرزندان دست کم برای بازرگانان (یا مردم طبقۀ مرفه و نه اشرافی) کاری آسان و همچون دورۀ هخامنشی، نیاز مردم عادی به نیروی کار فرزندان، تنها عامل بازدارندۀ آنان از تحصیل بوده است. حتى ابیات پرشماری از خود شاهنامه را میتوان شاهد گرفت که در این روزگار نه تنها منعی برای تحصیل عموم نبوده، بلکه در اندرزهای منسوب به برخی پادشاهان ساسانی، توصیههایی مؤکد در این باره آمده است (فردوسی، 6/ 214، 222، 7/ 190، بهویژه 7/ 294: دربارۀ برتری فرهنگ بر اصالت خانوادگی).
در متون پهلوی نیز نهتنها مردم عادی از رفتن به فرهنگستان/ دبیرستان/ هیربدستان منع نشدهاند، بلکه تحصیل (دستکم در امور مذهبی و حتى برای افراد گنگ) در شمار وظایف آمده است (مثلاً نک : چیدۀ اندرز...، بندهای 8، 33، 41،42؛ نیز نک : تفضلی، 188-189؛ اندرز انوشهروان آذرباد...، بندهای 13، 58؛ نیز بهار، 319، 324؛ قس: اندرز دانا...، بند 40).
تعلیم و تربیت دختران
به گمان کریستنسن، منابع تاریخی دربارۀ تعلیموتربیت دختران چیزی به دست نمیدهد. بارتولمه حدس میزند که تعلیم آنان بیشتر مربوط به اصول خانهداری بوده است (نک : «زن...»، 8). «بغ نسک» از آموزش خانهداری برای زنان بحث میکند (دینکرد، کتاب 9، فصل 67، فقرۀ 9). اما زنان خانوادههای ممتاز گاه عمیقاً در برخی موضوعات علمی به تحصیل میپرداختند. به روایت ماتیکان هزار دادستان 5 (یا 3) زن که بر سر راه یکی از قاضیان به دادگاه نشسته بودند، از وی دربارۀ مسئلهای حقوقی (چگونگی تعهد دو شریک در قبال بازپرداخت پولی که وام گرفتهاند) پرسیدند و چندان شرایط را پیچیده کردند که سرانجام قاضی از پاسخ گفتن بازماند. آنگاه یکی از زنان گفت: ای استاد تردید مکن و صادقانه بگو: نمیدانم. به علاوه ما خود جواب آن را در شرحی که مگوگان اندرزبذ نوشته است، خواهیم یافت (ماتیکان هزار دادستان، فصل 40، بند 57، سطرهای 2-12؛ بارتولمه، همان، 9 ، «دربارۀ حقوق...»، IV/ 35؛ کریستنسن، 418). گذشته از این در شواهـدی که پیشتر آمـد ــ بهویژه در اندرزهـای آذرباد ــ بر فرستادن زنان برای تحصیل (دستکم تحصیل در مقدمات دین) تأکید شده است.
البته عمومیت تحصیل بدین معنی نبود که هر کس میتوانسته است هر چیز بخواهد فراگیرد، زیرا بهویژه در مورد سطوح بالاتر آموزشهای مذهبـی حتماً شایستگی دینی و اخلاقی دانشآموز (و نه اصالت یا ثروت خانوادگی) در نظر گرفته میشد. به گفتۀ بیرونی، زردشتیان تنها به کسانی که به ایمان و دینداری وی مطمئن و شیوۀ وی نزد آنان ستوده باشد، اجازه میدهند که از محتوای اوستا آگاه گردد، و این کار تنها هنگامی برای آن فرد ممکن میشود که گواهی کتبی داشته باشد مبنی بر اینکه بزرگان دین چنین اجازهای به وی دادهاند (ساقطات آثار الباقیه، به نقل فوک، 76). این محدودیت بهویژه دربارۀ آموزگاران و آموزندگان زَند بیشتر به چشم میخورد، زیرا برخی زند را که تفسیر اوستا ست، به میل خود تحریف میکردند که زندیگ نام یافتند (نک : مسعـودی، 275؛ در دورۀ اسلامـی نیز زندیق ــ صورت معرب این واژه ــ به منحرفان از دین مبین اطلاق میشد). در اندرزنامههای پهلوی نیز گهگاه به شایستگی دانشآموز برای آموختن چیزها اشاره شده است. از جمله در بخش دوم دربارۀ پنج خیم آسرونان (5 خصلت روحانیان) آمده است که آنچه از آموزگار خود آموختهای به «ارزندگان» (افراد شایسته) بیاموزان (بند 10)